[vc_row row_type=”row” use_row_as_full_screen_section=”no” type=”full_width” header_style=”” parallax_content_width=”in_grid” anchor=”” in_content_menu=”” content_menu_title=”” content_menu_icon=”” angled_section=”no” angled_section_position=”both” angled_section_direction=”from_left_to_right” text_align=”right” video=”” video_overlay=”” video_overlay_image=”” video_webm=”” video_mp4=”” video_ogv=”” video_image=”” background_image=”” background_image_as_pattern=”without_pattern” section_height=”” parallax_speed=”” background_color=”” border_color=”” row_negative_margin=”” side_padding=”” parallax_side_padding=”” padding_top=”” padding_bottom=”” color=”” hover_color=”” more_button_label=”” less_button_label=”” button_position=”” css_animation=”” transition_delay=””][vc_column width=”1/1″][vc_column_text]
گفتوگو با هومن بهمنش
[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row][vc_row row_type=”row” use_row_as_full_screen_section=”no” type=”full_width” header_style=”” parallax_content_width=”in_grid” anchor=”” in_content_menu=”” content_menu_title=”” content_menu_icon=”” angled_section=”no” angled_section_position=”both” angled_section_direction=”from_left_to_right” text_align=”left” video=”” video_overlay=”” video_overlay_image=”” video_webm=”” video_mp4=”” video_ogv=”” video_image=”” background_image=”” background_image_as_pattern=”without_pattern” section_height=”” parallax_speed=”” background_color=”” border_color=”” row_negative_margin=”” side_padding=”” parallax_side_padding=”” padding_top=”” padding_bottom=”” color=”” hover_color=”” more_button_label=”” less_button_label=”” button_position=”” css_animation=”” transition_delay=””][vc_column width=”1/1″][vc_empty_space height=”20px” background_image=”” image_repeat=”no-repeat”][/vc_column][/vc_row][vc_row row_type=”row” use_row_as_full_screen_section=”no” type=”full_width” header_style=”” parallax_content_width=”in_grid” anchor=”” in_content_menu=”” content_menu_title=”” content_menu_icon=”” angled_section=”no” angled_section_position=”both” angled_section_direction=”from_left_to_right” text_align=”left” video=”” video_overlay=”” video_overlay_image=”” video_webm=”” video_mp4=”” video_ogv=”” video_image=”” background_image=”” background_image_as_pattern=”without_pattern” section_height=”” parallax_speed=”” background_color=”” border_color=”” row_negative_margin=”” side_padding=”” parallax_side_padding=”” padding_top=”” padding_bottom=”” color=”” hover_color=”” more_button_label=”” less_button_label=”” button_position=”” css_animation=”” transition_delay=””][vc_column width=”1/2″][vc_single_image image=”17555″ alignment=”center” border_color=”grey” img_link_large=”” img_link_target=”_self” img_size=”499×450″][/vc_column][vc_column width=”1/2″][vc_column_text]
۶ بهمن ۵۹ در دیار سبزرنگ «لاهیجان» (سرزمین کلوچههای خوشمزه) فرزندی چشم به جهان گشود که عاشق گوجه سبز است. او جوانیست خوشبخت که ماشین ۲۰۶ دارد و در محلهای بنام سعادتآباد سکنی گزیده است. نام نگهبان مجتمع آنها «بصیر» است.
تابستانها موهای بلندِ «هومن» خرمایی رنگ است و باقی سال مشکی میشود. سایز لباس او «M» (مدیوم) است و بتازگی از همه رنگِ لباسی استقبال میکند، ولی باز هم انتخاب اول او نوع خاصی از رنگ سبز است.
اشتهای زیادی به «خورشت بادمجان»، «قلیه ماهی» و اکثر غذاهای شمال دارد، بهطوریکه گاهی اوقات سایز لباس او «L» میشود. روزهای نزدیک به عید را دوست دارد و بوی نم باران دیوانهاش میکند.
زمانی بهصورت حرفهای ژیمناستیک کار میکرد ولی الان همهی ما او را بهعنوان یک فیلمبردار حرفهای میشناسیم. سفید، جذاب و بهشدت احساساتی ست و با فرکانسی صحبت میکند که آرامش در ذهن شما زاد و ولد میکند.
مهربان، مغرور و صبور است. از آدمهای دروغگو ترسیده و از «چه گوارا» و «احمد شاه مسعود» (شیر پنجشیر) خیلی خوشش میآید. در بین دوربینهای ۳۵ میلیمتری به ARRICAM light و در بین دوربینهای دیجیتال به EPIC M علاقهی زیادی دارد، و کلاً تصویربرداری یا فیلمبرداری فرقِ زیادی برایش نمیکند.
معمولاً روزی ۲ تا ۳ ساعت در اینترنت سرچ میکند. همهی سازهای کوبهای را دوست دارد و «مارک روتکو» نقاش مورد علاقهی اوست. «بامزی»، «واتو واتو» و «خانوادهی دکتر ارنست» بهترین کارتونهای دوران بچگیاش بهشمار میآیند.
بهنظر او همهی لوکیشنها میتوانند در جای درستشان بهترین باشند ولی کلا از لوکیشنهای بیمارستان، درمانگاه، مدرسه، آگاهی و کلانتری بیزار است.
«HAMMER» (چکش) ماشین مورد علاقهی اوست و یکی از مجلههایی که ایشان میخرند «American Cinematographer» است که قیمتش حدوداً ۶ دلاراست.
«هومن بهمنش» لیسانس کارگردانی سینما از سورهی اصفهان دارد و در میان فیلمبرداران آثار «حسین جعفریان» و «کنراد هال» را خیلی میپسندد. جالب است که بدانید او کارگردانی را بهفیلمبرداری هر کاری ترجیح میدهد. امیدوارم هرچه سریعتر اولین فیلماش را بسازد.
کاظم ملایی
پائیز ۱۳۹۰
[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row][vc_row row_type=”row” use_row_as_full_screen_section=”no” type=”full_width” header_style=”” parallax_content_width=”in_grid” anchor=”” in_content_menu=”” content_menu_title=”” content_menu_icon=”” angled_section=”no” angled_section_position=”both” angled_section_direction=”from_left_to_right” text_align=”left” video=”” video_overlay=”” video_overlay_image=”” video_webm=”” video_mp4=”” video_ogv=”” video_image=”” background_image=”” background_image_as_pattern=”without_pattern” section_height=”” parallax_speed=”” background_color=”” border_color=”” row_negative_margin=”” side_padding=”” parallax_side_padding=”” padding_top=”” padding_bottom=”” color=”” hover_color=”” more_button_label=”” less_button_label=”” button_position=”” css_animation=”” transition_delay=”” el_id=””][vc_column width=”1/1″][vc_empty_space height=”20px” background_image=”” image_repeat=”no-repeat”][/vc_column][/vc_row][vc_row row_type=”row” use_row_as_full_screen_section=”no” type=”full_width” header_style=”” parallax_content_width=”in_grid” anchor=”” in_content_menu=”” content_menu_title=”” content_menu_icon=”” angled_section=”no” angled_section_position=”both” angled_section_direction=”from_left_to_right” text_align=”left” video=”” video_overlay=”” video_overlay_image=”” video_webm=”” video_mp4=”” video_ogv=”” video_image=”” background_image=”” background_image_as_pattern=”without_pattern” section_height=”” parallax_speed=”” background_color=”” border_color=”” row_negative_margin=”” side_padding=”” parallax_side_padding=”” padding_top=”” padding_bottom=”” color=”” hover_color=”” more_button_label=”” less_button_label=”” button_position=”” css_animation=”” transition_delay=”” el_id=””][vc_column width=”1/1″][vc_empty_space height=”20px” background_image=”” image_repeat=”no-repeat”][/vc_column][/vc_row][vc_row row_type=”row” use_row_as_full_screen_section=”no” type=”full_width” header_style=”” parallax_content_width=”in_grid” anchor=”” in_content_menu=”” content_menu_title=”” content_menu_icon=”” angled_section=”no” angled_section_position=”both” angled_section_direction=”from_left_to_right” text_align=”right” video=”” video_overlay=”” video_overlay_image=”” video_webm=”” video_mp4=”” video_ogv=”” video_image=”” background_image=”” background_image_as_pattern=”without_pattern” section_height=”” parallax_speed=”” background_color=”” border_color=”” row_negative_margin=”” side_padding=”” parallax_side_padding=”” padding_top=”” padding_bottom=”” color=”” hover_color=”” more_button_label=”” less_button_label=”” button_position=”” css_animation=”” transition_delay=””][vc_column width=”1/1″][vc_column_text]
هومن جان، از کارکردن با چه کارگردانی لذت میبری؟
کارگردانی که دنیای ناشناختهای از سینما رو برام آشکار کنه و من رو به وجد بیاره، نه تنها از فیلمبرداری، بلکه از تخصصهای دیگهی سینما هم در حد یک فردِ متخصص بدونه و بتونه خودش هم به بهترین شکل همهی حرفههای سینمایی رو انجام بده. مثل: نور و فیلمبرداری، طراحی صحنه، فیلمنامه، تدوین، گریم، صدا، تولید و تدارکات.
البته که لازم نیست حتما خودش این کارها رو تو فیلم خودش انجام بده، اما به نظرم باید اینقدر اجرای جزئیات رو در مورد هر حرفهای بدونه که بتونه راهنمای خوبی برای لیدرهای تخصصی فیلم خودش باشه تا اونها هم به درستی وظایفشون رو انجام بدن و در راستای ذهنیت اون حرکت کنند.
فکر میکنی فیلمهایی که “هومن بهمنش” تصویر گرفته، چه خصوصیات و ویژگیهای بارزی دارند؟
فکر میکنم مشهودترین ویژگیشون اینه که سعی کردم انتخاب کنم و انتخابهای متفاوتی داشته باشم. البته این در مورد همهی کارهام صدق نمیکنه، اما خوشبختانه تا به حال هرگز فیلمی رو فقط بخاطر دستمزدش قبول نکردم، حتی تو بدترین شرایط مالیام.
فیلمهایی که فکر میکردم نمیتونم چیزی بهشون اضافه کنم رو انجام ندادم حتی شاید با یک کارگردان و گروه خوب. در مورد ویژگیهای کار هم سعی کردم طوری کار کنم که کسایی که روحیه و کارهای منو میشناسند هر بار که فیلمی از من میبینند نتونن قبل از خوندن تیتراژ تشخیص بدن اون فیلم کار منه.
دوست دارم تو هر کارِ جدیدی جنبهای دیگه از فضای ذهنی و کاری خودم رو تجربه کنم. در واقع هرگز نخواستم که صاحب سبک یا روش خاصی در فیلمبرداری باشم و یا سینمای خاصی رو در فیلمبرداری دنبال کنم چون به عقیدهام این خیلی غلطه که فیلمبردار امضاش تو کارش باشه یا اصطلاحاً صاحب سبک باشه. فیلمبردار خوب باید تابع شرایط و سبک فیلمی باشه که در اون کار میکنه و چیزی رو انجام بده که کارگردانش میخواد. البته سوء تفاهم نشه، منظورم کارگردانِ واقعیِ، نه هر کسی که صرفا اسمش توی تیتراژ به عنوان کارگردان میخوره.
کلا به فیلمکوتاه چطوری نگاه میکنی؟ آیا فیلمبرداری کار بلند برات جدیتر نیست؟ (یا اینکه حقیقتاً مرزی بین این دو قائل نیستی؟)
نه واقعاً، برام فرقی نمیکنه. تنها تفاوت این دو سینما برای فیلمبردار تایم و مخاطبشه، (البته اگه منظورت سینمای بلند و سینمای کوتاه یا تجربهگراست نه سینمای کوتاه آماتور، که این روزها خیلی زیاد شده). منظورم از آماتور بچههای فیلم اولی نیست، بارها با دوستان فیلم اولی کار کردهام و با اینکه کم تجربه بودهاند اما هوش و درک درستی از سینما داشتهاند. منظورم از آماتور کسانی هستند که حتی شاید سالهاست که کار میکنند اما میتوانی فقدان همه چیز را در مورد همهی عناصر و سلیقههای سینمایی در کارشان میبینی و صرفا از کارگردانی یا فیلمسازی تقطیع پلانهای نوشته شده را آموختهاند نه چیز دیگر!
به نظرم تفاوت مهم و بزرگ یک فیلم سینمایی و یک فیلمکوتاه در سینمای رایج ایران مخاطب و سفارش دهنده فیلم است. در سینمای بلند با همه گونه مخاطب روبرو هستی و این باعث میشود که سلیقهی طیفهای مختلفی از تماشاگران را در نظر بگیری. آدمهایی که شاید هیچ اطلاعاتی از سینما ندارند و یا کسانی که صرفا برای تفریح و یا سرگرمی به سینما میآیند و یا کسانی که سینما به عنوان مخاطب برایشان جدی ست و صاحب فکر و فرهنگ تفکر و تعمق هستند و اهل مطالعهاند و سینمای روز را تعقیب میکنند و یا مادرانی که دغدغهشان صبحانه و ناهار و شام فرزندان و فراهم کردن بهترینها برای آنهاست و تقریبا همهی طیفهایی که در اجتماع زندگی میکنند.
بنابراین شاید مجبور شوی در جاهایی آنگونه که فکر میکنی کارت را اجرا نکنی و همهی این افراد را درنظر بگیری. در ضمن سلیقهی تهیه کننده هم به این جمع اضافه خواهد شد. سیاست، حکومت و قدرت مولفههای تصمیم گیرنده برای سینمای بلند است. در همه جایِ دنیا سینماگران سلیقهی مخاطبان را به پلههای بالاتر میبرند و همیشه جلوتر از زمانهی سرزمینشان حرکت میکنند، اما سینمایِ رایج ما از مردم کشورمان عقبتر است و حتی سلیقهی آنها را روز به روز پست تر و پست تر میکند (البته منظورم از سینما، سینماگران نیست). سانسور نسبت به فیلمکوتاه شدیدتر اعمال میشود و نویسندگان اجازهی ورود به حوزههای مختلفی از اجتماع و مسائل انسان امروز را ندارند. ایدهی اولیه یک سینماگر تا فیلم ساخته شده فرسنگها فاصله دارد.
اما در سینمای کوتاه بخش بزرگی از این نکات انحرافی وجود ندارد. فیلمساز میتواند فارغ از این دغدغهها با دوربینی کوچک و گروهی کوچکتر، گونهها و سوژههای مختلفِ پرداخته نشده را بپروراند و ثبت کند. تعداد آدمهای گروه هم که کمتر میشود امنیت و آرامش روانی بر گروه حکمفرما میشود.
در ضمن میتوانی چون مخاطب خاصتری نسبت به آنگونه از سینما داری جسورانهتر گام برداری و بیشتر ریسک و قمار کنی و قلبت بیشتر به طپش بیفتد. بارها و بارها شده بعد از ۴۰ روز کار در یک پروژهی سینمایی در یک لحظه پشت دوربین و در میان ۶۰، ۷۰ نفر عوامل فیلم، روی تاورکرین در میان انبوهی از چراغهای روشن و خیابانی عظیمتر، دلم برای دوربین کوچک یک گروه مستند ساز یا یک فیلمکوتاه تنگ شده و اگر در آن لحظه چارهای داشتم و میتوانستم از کرین پیاده شوم حتما بین آن و فیلمکوتاه، فیلمکوتاه را انتخاب میکردم.
البته تعداد مخاطبین سینمای بلند در کنار سینمای کوتاه هم دلیل دیگریست برای اینکه برای کارکردن در هر دو وسوسه شوم. به هر حال همهی ما برای دیده شدن و در معرض قضاوت قرار گرفتن تلاش میکنیم و دوست داریم که بازتاب کارمان را از افراد گوناگون بشنویم. در جشنوارههای مختلف قضاوت شویم و خود را محک بزنیم و با همکارانمان رقابت سالم کنیم. در این حال سینمای بلند اوضاع بهتر و وسوسهانگیزتری نسبت به فیلمکوتاه دارد.
به نظرت مشکلِ “تصاویر” اکثر فیلمهایکوتاه ما چیه؟
خوشبختانه در چند سال اخیر جوانان مستعدی در فضای جدی فیلمکوتاه کار میکنند. در این چند دورهای که به عنوان داور در خدمت جشن خانه سینما بودهام، شاهد حضور و ظهور استعدادهای درخشانی در حیطهی کار خودم بودهام و مخصوصا در این دورهی آخر کارهایی را دیدم که کار فیلمبردارشان در آن فیلمها درخشان و انرژی بخش بود. اما به نظرم هنوز هم ما در فیلمبرداری تکنیکی و صنعتی از بابت شیوهی کار ضعیف هستیم.
شما ببینید اکثر فیلمبرداریها دوربین روی دست و یا فیکس روی سه پایه و یا حداکثر چند پلان حرکتی و یا تعقیبی دارند. نکته نگرانکننده در مورد اکثر این کارها این است که موجی از سادهگی در سینمای موسوم به سینمای روز دنیا راه افتاده و ما به دلیل نداشتن تخصص لازم و یا ابزار کافی و یا فقدان بلندپروازی و روحیهی افسردهی این روزهای جوانان ایرانی، فیلمبرداری اکثر فیلمها هم افسرده و بیانرژی و کاملا ساده و بدون انرژی خاصی شده است.
رنگ از سینمای ما کم کم بیرون رفته و اکثر فیلمها فضاهایشان خاکستری رنگ، آبی و یا بیرنگ شده است. البته قبول دارم که روزگارمان هم اینگونه است، اما وظیفهی ماست که حداقل با تزریق حالی دیگر شرایط را برای مردم افسردهمان تغییر دهیم.
در عین حال تکنولوژی دیجیتال ما را به سمت نوردهی و دخل تصرف کم در صحنه سوق میدهد و متاسفانه این موضوع میتواند برای پرورش و ظهور فیلمبرداران حال حاضر و جدیدتر مثل سمی مهلک عمل کند.
سینما تشکیل شده است از انواع مکتبها، سبکها و قصههای مختلف. آیا باید به واسطهی این گونه از دوربینها چراغها را جمع کرد و فقط به این دلیل که این دوربینها در هر شرایط نوری تصویری درخشان و قابل دیدن و با کیفیت مناسب به ما میدهند، باید اینگونه همهی فیلمهایمان را بسازیم؟ پس نورپردازی که بعد آرتیستیک یک فیلمبردار است کجاست؟ به نظر شما تنوع قاب بندی در یک پلان بیشتره یا نورپردازی؟ به عقیدهی من یک صحنه را میتوان به هزاران شکل نورپردازی کرد اما تعداد ترکیبهایی که برای یک صحنه میتوان بست بسیار کمتر است.
من از نسل دیجیتال هستم. به غیر از اولین فیلمهایی که با دوربین سوپر۸ کار کردم و چند کار ۱۶ میلیمتری، در همان اوایل بقیهی کارهای من ویدئو، دیجیتال و یا سینما دیجیتال بودند و تا همین اواخر که دو فیلم سینمایی ۳۵ میلیمتری کار کردم چندین سال بود که دیجیتال کار میکردم و به نظرم هم تا ۵ سال آینده سینمای دیجیتال به شکل کامل تمام دنیا را تصرف میکند.
اما نباید فیلمبرداری به سمت حذف طراحی نور و اصولا طراحی سلیقه فیلمبردار برود. در این روزها شاهد ذوقِ کارگردانهایی هستم که با شنیدن هر خبری در مورد دوربینهای جدید با ذوق و شوق با من تماس میگیرند و میگویند: “شنیدی فلان دوربین اومده؟! میگن خیلی خوبه، میشه تو هر شرایط نوری باهاش فیلمبرداری کرد و اصلا احتیاجی به نورپردازی نداره!”
یک کارگردان واقعی باید “دکوپاژ” و “استوری برد” کاملاً مشخص و دقیقی داشته باشه. در این صورت یک فیلمبردار چگونه در کارِ این کارگردان حضور خلاقانهای خواهد داشت؟
همینطور که میدونی سینمامون هم مثل همه چیزمون با کل دنیا فرق میکنه. اتفاقاً خلاقیت رابطهی مستقیمی با زمان و تفکر داره. “استوری برد” یعنی ترسیم فضای ذهنی یک کارگردان نسبت به کلیات و جزئیات فیلم بر روی کاغذ و مصور کردن آن برای هماهنگی تولیدی با سایر لیدرهای یک فیلم از جمله مدیر فیلمبرداری. استوری برد توسط کارگردان و با مشاوره با لیدرهای فیلم مثل مدیر فیلمبرداری، مدیر هنری، طراح صحنه و لباس، طراح گریم، طراح صدا، مدیر برنامهریزی، مدیر تولید و… تهیه میشود و پس از تکمیل یک نسخه از آن در اختیار مدیران قرار میگیرد تا آنها در پیش تولید زمان برای طراحیهایشان و خلاقیتهایشان داشته باشند. بارها و بارها روی آنها کار کرده و کارگردان را در جریان ایدهها و تفکراتشان قرار میدهند و با مشاوره و خلاقیتِ تک تک آنها، ساختمان بصری و صوتی فیلم شکل میگیرد و جا و زمان برای خلاقیتشان خواهد بود.
اما در سینمای ما معمولا همهی افراد گروه در روز فیلمبرداری متوجه چگونگی دکوپاژ کارگردان میشوند. گاهی اوقات شب قبل و گاهی اوقات دقایقی قبل ازکلید!
گاهی اوقات هم در جریان قرار نمیگیرند چون دکوپاژی وجود ندارد و کارگردان به همراه سایر عوامل، “در صحنه، دکوپاژش را کشف و شهود میکند. با این اوصاف به نظر تو در این شرایط منِ فیلمبردار زمان بیشتری برای فکر به ایدهها و ظهور خلاقیتهایم خواهم داشت یا زمانیکه استوریبرد تهیه شده باشد؟
در خیلی از موارد، اینجا نهایتِ تبادل نظر فیلمبردار و کارگردان رد و بدل کردن چند تا DVD از فیلمهای هالیوودی یا اروپایی و یا آسیای شرقیست. البته در نوعی از سینما هم در تمام دنیا که موسوم به سینمای مستقل است گاهی اوقات شیوهی کارِ کارگردان به گونهای ست که خط و مشی دکوپاژی خود را در ذهن یا روی کاغذ مشخص کرده و آن را در صحنه بسته به نوع فضا یا بازیگران تغییر میدهد، که در اینگونه از سینما تکلیف فیلمبردار مشخص است و قرار است که اینگونه کار کند.
در فیلمکوتاه با کارگردانهای مختلفی کار کردی. مهمترین مسئلهای که شاید با اکثر اونها داشتی چی بوده؟
خب این نکته در مورد همهی اونها صدق نمیکنه، ولی مهمترین مسالهای که با اکثر اونها داشتم فقدانِ سوادِ بصری و غریبگی با حرفهی فیلمبرداری بوده.
جای دوربینت را بر چه اساسی انتخاب میکنی؟
تمِ فیلمنامه، شکل و طراحی سکانس، نظر کارگردان، ابزار و امکانات فیلمبرداری، امکانات تولیدی و صحنهای، شکل و توانایی بازیگر، تداوم بصری و ساختار بصری فیلم، حس صحنه و …
به نظرت چه تفاوتهای عمدهای بین تصویربرداری یک اثر مستند و داستانی وجود داره؟
امروز جواب دادن به این سوال نسبت به چند سال پیش کاملاً متفاوته. به نظرم این دو سینما در دنیای امروز اینقدر از هم متفاوت شدهاند و فاصله گرفتهاند که دیگه نمیتوان یک فیلمبردار داستانی را فیلمبردار مستند هم دانست و یا بلعکس. بلکه بهدلیل گستردگی در گونههای مختلف سینمای مستند، فیلمبرداری اینگونه از آثار امروزه یک تخصص است و یک فیلمبردار سینمای داستانی میتواند صاحب و یا فاقد این تخصص باشد.
بر همین اساس واقعاً نمیتوان به شکل کاملا دقیق و آکادمیک گونههای مستند را تقسیمبندی کرد. ظهور فناوری دیجیتال و گستردگی این تکنولوژی و شبکههای مختلف تلویزیونیِ تولید فیلمهای مستند و رویکردی که مجامع مختلف علمی به مستندسازی نمودهاند و استفادهی کمپانیهای مختلف تجاری از اینگونه از سینما در جهت تبلیغات و آگاهیسازی اجتماعی و حتی رویکرد سیاستمداران دنیا برای تغییر اذهان عمومی در راستای سیاستهایشان و… موجب شده که گونههای مختلفی از این سینما نسبت به قبل پدیدار شود و در دنیا مطرح شده و تاثیرگذار باشند.
نحوهی ارائهی اینگونه از مستندها هم تغییر کرده و با سهمی که اینترنت در زندگی انسانها اشغال کرده، مخاطبِ آثار مستند هم میتوانند توسط اینترنت و شبکههای اجتماعی شاهد این آثار باشند.
حتی مستندهای گزارشی و خبری هم که سادهترین ساختار سینمایی را داشتند امروزه پیچیده شدهاند.
سینمای روز دنیا هم به سمت استفاده از تکنیکهای فیلمهای مستند در برقراری ارتباط با مخاطبش رفته است. مستندهای ترکیبی با توجه به عمر کماش فضای زیادی از سینمای مستند را به خود اختصاص داده و جایگاه یک فیلمساز مستند هم در اجتماع به جایگاه رفیعتر و مهمتری صعود کرده است.
هر شخص صاحب و یا فاقد نگرش و ایدهای منسجم، تنها با هزینهی مقداری از پساندازش توانسته است یک دوربین دیجیتال آماتور و یا نیمهحرفهای خریداری کند و یک سیستم نیمهحرفهای مونتاژ هم روی کامپیوتر شخصیاش نصب کند و از منظر خودش به دنیای پیرامونش در غالب مستند نگاهی بیاندازد.
حتی با ظهور نسل جدید گوشیهای موبایل با کیفیت تصاویر بالاتر نسبت به سابق شاهد حضور مستندهایی که بوسیلهی اینگونه از موبایلها ساخته شدهاند هستیم. شعار کمپانیهای ساخت دوربینهای دیجیتال در معرفی دوربینهایشان، سهولت کار برای فیلمسازان مستند با اینگونه از دوربینهاست و یکی از بازارهای بزرگ فروش اینگونه از دوربینها بازار فیلمسازان و یا تولیدکنندگان فیلمهای مستند هستند.
بنابراین اوصاف دیگر نمیتوان برای یک فیلمبردار این دو نوع از سینما را با هم مقایسه کرد و یا ترجیح انتخاب گذاشت. به نظرم سینمای مستند خیلی سریعتر و بیپرواتر از سینمای داستانی و به شکل موازی با تکنولوژی در حال پیشرفت است و کشف و شهود ذاتی در فضای کاری مستند، مثل همیشه برایم جذاب و قابل تامل است.
چه فیلمهایی مناسب هستند که به طریق دیجیتال تصویربرداری شوند و چه فیلمهایی با “فیلمبرداری” تاثیرِ بهتر و درستتری خواهند گذاشت؟
بهنظرم مبحث پیچیدهایه. اصولا توی این گفتگو دربارهی هر چیزی که صحبت میشه منظورم در سینمای ایران با تمام شرایطیِ که همهمون میدونیم و این اظهارنظرها نمیتونه در مورد سینمای جای دیگهای صادق باشه. چون سینمای ما کاملا تحت تاثیر سیاستگذاریهای حکومتی، اقتصادی، اجتماعی و تولیدیِ خودشه، و این مسائل میتونه بسته به شرایط کشورهای مختلف فرق داشته باشه.
در وهلهی اول اگه شرایط انتخاب واقعی وجود داشته باشه و هر چیزی حاکم نباشه، فیلمنامه بهترین منبع برای انتخابه. دومین نکتهی حائزِ اهمیت نگاهو شیوه ایست که کارگردان از نظر تکنیکی و روایتی برای فیلمش انتخاب کرده.
نکتهی سوم ضعف لابراتوآرهای ما در به روز شدنِ فنی ست که توی ایران اگه کسی کارش Visual Effects (جلوههای ویژهی بصری) داشتهباشه، به دلیل افتِ کیفیت و نبودن یا گران بودنِ هزینههای اسکنِ پوزتیو به دیجیتال و زیرِبارنرفتنِ تهیه کنندهها بابت این هزینهها معمولا توصیه میکنیم که اگه قرارِ کارهای تروکاژی و یا جلوههای ویژهی بصری اتفاق بیفته، دیجیتال کار بشه وگرنه فعلا نگاتیو گزینهی مناسب و مقرون به صرفهتریه، البته تا یک سال آینده قطعا این ترجیح تغییر خواهد کرد.البته این انتخابها بین دوربینهای ۳۵ میلیمتری و دوربینهای سینما دیجیتال مثل Epic، Alexa، Red One،SI 2K و در برخی موارد ۵D Mark2 و دوربینهایی از این نسلها که یا فرمت تصاویرشان ۵K، ۴.۵K ، ۴K، ۳K ، ۲K و یا مثل ۵D که استثنائاً دوربینی موفق و موجه است HD میگیرند، اما لنزشان عمق میدان پائینی دارند و در مورد دوربینهای ویدئویی یا دیجیتال ویدئو صدق نمیکند.
اساساً با اختراع و ظهور اینگونه دوربینها، دیگه فاصلهای بین نگاتیو و دیجیتال وجود نداره. مخصوصاً با دوربین (Epic از کمپانی Red و دوربین Alexa از کمپانی ARRI) دیگه این فاصله از بین رفته. اما باید به این نکته توجه داشت که مبحث Color Correction در این نوع از سینما جزء لاینفکیه و نباید حذف بشه.Color-C یعنی اصلاح رنگ یا اتالوناژ به شیوهی دیجیتال که اون هم هزینهی خاص خودش رو داره و چند تا دفتر بیشتر در ایران نیستند که این کار رو به شکل تخصصی و علمی انجام بدهند.
متاسفانه در سالهای اخیر این بخش از کار (Color-C) به درستی در سینمای ایران جانیفتاده بود اما روز به روز این مرحله از Post Production فیلم داره جا میفته و من و همهی همکارانم برای موسوم شدن این مرحله که مثل مرحلهی میکس صدا در صداگذاری و تاثیر به سزا و باور نکردنی در ساختمان بصری یک فیلم داره تلاش میکنیم.
نکتهی بعدی سبک بودن و Accessories (متعلقات) کم دوربینهای دیجیتال نسبت به دوربینهای ۳۵ میلیمتری رایج در ایرانه که واقعاً برای بعضی از پروژهها مشکل گشاست، مخصوصا فیلمهایی از سینمای مستقل، زیرزمینی و یا غیر دولتیِ ایران.
رابطهت با صدابردارها چطوریه؟
تقریباً با اکثر صدابردارهای خوب سینمای ایران همکار بودهام و چند نفری هم که افتخار همکاری با آنها را نداشتهام، در مورد شیوهی کاریشان شنیدهام. همهی این عزیزان که همراهشان بودهام در آینده از دوستان خوبم شدهاند و قطع به یقین میگویم که با هیچکدامشان تا به حال مشکل کاری پیدا نکردهام.
بهنظرم صدا یکی از عناصر مهم و تاثیر گذار یک فیلم است و حتی جایی که هیچکدام از عناصر یک فیلم توانایی کمک به القای حسی یک صحنه را ندارند، تنها صداست که میتواند بار دراماتیک یک صحنه را به دوش بکشد.
یک صدای خوب بیشتر از یک تصویر میتواند برای ذهن بیننده تخیلی در راستای فیلم اما متنوعتر ایجاد کند. صدای خوب میتواند کار من به عنوان فیلمبردار را چندین پله بالاتر پرتاب کند و دقیقا عکس این کار را یک صدای بد در فیلم باعث میشود.
از دید تو، صدابردار خوب چه کسی ست؟
بهنظرم یک صدابردار خوب کسیست که اول حرفهی خود را به خوبی بشناسد و نخواهد که سر صحنه صداگذاری کند، بلکه وظیفهی او تنها ضبط سالم صداها (دیالوگها) و طراحی درست صدابرداری در زمینهی پرسپکتیو، چگونگی تداوم لحن بازیگر و حس صحنه، مشاورهی چگونگی ادای کلمات و توازن و صداسازی بازیگر به کارگردان، در راستای قصه و مفهوم و فضای داستان است.
فیلمبردار به چه روشهایی میتونه به نظام تصویری یک فیلم کمک کنه؟
اگه منظورت از نظام تصویری تداوم بصری یک فیلم و ساختمان بصری اون در راستای فیلمنامه و تصویر ذهنی کارگردان از فیلم است، میتوان به این موارد اشاره کرد: طراحی نور، انتخاب ترکیب بندیهای بصری و مشاوره با کارگردان در زمینهی دکوپاژ، رابطهی تنگاتنگ با طراح صحنه و مدیر هنری پروژه و مشاورههای با او، انتخاب لنزهای مناسب در راستای دکوپاژ کارگردان، انتخاب ارتفاعهای مناسب دوربین از سطح زمین نسبت به سوژههایش در سکانسهای مختلف، طراحی تاریکی و روشنیهای فیلم (جاها و یا افرادی که باید دیده شوند و یا دیده نشوند در صحنههای مختلف) انتخاب رنگمایهی درست به همراه کارگردان برای فضای بصری فیلم و همچنین سکانسها و یا پلانها، طراحی شیوهی اجرای دوربین در پلانهای حرکتی (افقی، عمودی و یا مورب، چرخشی یا ایستا)، لرزشها و یا محو بودن تصاویر در جاهای مورد نیاز فیلم، رابطهی تنگاتنگ با طراح گریم فیلم در زمینهی کاراکترسازی سوژهها و فیزیک صورت تک تک پرسوناژهای فیلم و آگاهی در زمینهی ریزنکات مربوط به طراحی گریم انجام شده روی صورت بازیگر، و انتخاب درست زوایای صورت و نور در جهت القای پرسوناژهای مدنظر کارگردان و طراح گریم.
اگه کسی بخواد دل و رودهی دوربین رو خوب بشناسه و بخواد تصویربرداری رو هم از پایه و اصولی یاد بگیره، باید چیکار کنه؟
به نظرم اصولا برای یاد گرفتن هیچ حرفه و هنری، فرمول خاصی وجود نداره و آدمها به تناسب هوش، استعداد، شعور، بینش، نگرش، تجربه، شانس، امکانات و شرایطشون راههای مختلفی برای رسیدن به هدفشون دارند. دل و رودهی دوربین رو که به سادگی میشه از توی کاتالوگها و بروشورها و اینترنت بیرون ریخت. اساساً یادگرفتن راه کارکردن با یک دوربین بسیار ساده است اما چگونه کارکردن با دوربینها راهی ست که احتیاج به تمرین، دانش و هوش داره. تمام دوربینها و ابزارها به وسیلهی یک انسان طراحی و ساخته شدهاند پس یادگرفتن و چگونه کارکردن یک وسیلهای که قبلا اختراع شده بسیار ساده است.
ترجمهی نوع دید و نگرش هر شخص به تصویر و چگونگی استفاده از یک وسیله است که خلاقیت و تفاوت کار یک فیلمبردار رو با فیلمبردار دیگه مشخص میکنه. در واقع یادگیری این حرفه دو بخش داره یکی بخش مهندسی یا فنی ست که یادگیری نکات فنی یک دوربین یا یک وسیلهی فیلمبرداریست، و دومی که مهمتره جنبهی هنری یک فیلمبردار که با اشراف به نکات فنی باید هنر رو به حرفهاش اضافه کنه. در تمام حرفههای دنیا این شیوهی کار کردنست که یک متخصص رو با متخصص دیگه منفک میکنه. پیشنهادم اینه که کسایی که دوست دارند وارد این حرفه بشند اول صاحب فکر، نگرش و دید هنری مخصوص به خودشون باشند که میتونن با عکاسی، نقاشی، فیلم دیدن، کتاب خوندن و هزاران چیز دیگه و همه راههایی که بارها بزرگانمون بهمون پیشنهاد کردهاند صاحب نگرش بشند، بعدش زمان برای یادگیری تکنولوژی که روز به روز داره پیشرفت میکنه بسیار زیاده و میتونن با اشراف و تصاحب نگرش ویژه، خودشون رو در زمینهی فنی به روز کنند.
همهی آموزشگاهها و دانشکدههای سینمایی صرفاً نکات فنی رو به هنرجویانشون یاد میدهند و یا اونها رو با نگاههای مختلف و سبکهای مختلف سینمایی آشنا میکنند و تنها کسایی موفق میشند که صاحب دید و نگاه خاص خودشون باشند.
در زمینهی تصویر به کار کدوم همکارانت امتیاز بیشتری میدی؟
خب توی سینمای ایران چند فیلمبردار هستند که برام حکم استادی دارند مثل “هوشنگ بهارلو”، “حسین جعفریان”، “محمود کلاری”، “محمد آلاد پوش”، “علیرضا زرین دست”، “بهرام بدخشانی”، “مرتضی پورصمدی”، “علی لقمانی”، “حمید خضوعی” و فیلمبرداران خارجی که خیلی زیادند مثلِ “سون نیک ویس”، “کنراد هال”، “ریموند زیگموند”، “داریوش خنجی”، “ویتورو استورارو”
در زمینهی کارگردانی چطور؟
“عباس کیارستمی”، “داریوش مهرجویی”، “ناصر تقوایی”، “کیانوش عیاری”، “جعفر پناهی”، “اصغر فرهادی” از فیلمسازان مورد علاقهام هستند. خارج از ایران هم که تعدادشون زیاده اما خب “آنتونیونی” و “کوبریک” رو خیلی میپسندم.
چند فیلم کوتاه خوبی که تا بحال دیدی:
تعدادشون نه خیلی کم بوده و نه خیلی زیاد، اما چون اکثر فیلمسازان دوستام هستند ترجیح می دم برای اینکه سوءتفاهم نشه از فیلمی نام نبرم.دم برای اینکه سوءتفاهم نشه از فیلمی نام نبرم.
میتونی از چند نفر تشکر کنی… ممنونتم هومن عزیز.
متشکرم از همهی معلمانی که به من آموختند.
همهی کارگردانهایی که به من اعتماد کردند به ویژه “نقی نعمتی” برای اولین فیلم سینمائیش (آنسه).
از تو که برای انجام این مصاحبه واقعاً صبوری کردی و مهمتر اینکه این همه انرژی داری و فیلمهای خوبی ساختی و میسازی که من هم خیلی دوسشون دارم.[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]