فیلم باید شبیه سازندهاش باشد.
عاطفه محرابی: با آرمان خوانساریان اولین بار در ورکشاپهای هومن بهمنش هم کلام شدم. در آن زمان شناختی روی او نداشتم و رفتارِ به دور از ادعایش به گونهای بود که اصلا نمیشد تصور کرد اینقدر مستعد و کاربلد باشد. ولی وقتی به شکل اتفاقی دو فیلم کوتاه «سبز کلهغازی» و «قرص برنج» (در قرص برنج خوانساریان بازیگری و نوشتن فیلمنامه را برعهده داشته است) را از او دیدم، از دقت نظری که او در نوشتن ریزهکاریهای فیلمنامه دارد و بازی بسیار باورپذیرش متعجب شدم. از آن به بعد برایم جالب شد که اگر آرمان باز هم فیلمی ساخت، حتما به دیدن فیلمش بروم. مدتی بعد در گفتوگویی که با او داشتم، از داوری نشدن کار بازیگران در جشن مستقل فیلم کوتاه گلهمند بود و قصد داشت در این زمینه یادداشتی بنویسد تا شاید نوشدارو قبل از مرگ سهراب برسد و اعضای سیاستگذاری جشن مستقل، تجدید نظری روی این موضوع کنند و از این پس بازی بازیگران فیلم کوتاه را نیز مورد داوری قرار دهند. خدا را شکر در این زمینه یادداشت او کارساز شد و امسال جایزه ویژه جشنواره مستقل فیلم کوتاه به بهترین بازیگر اهدا خواهد شد. خوانساریان نیز با فیلم جدیدش «سایه فیل» در این دوره حاضر شده و برای نگارش فیلمنامه همین فیلم، نامزد دریافت تندیس فیلمنامهنویسی است. به همین بهانه و نیز اکران فیلم کوتاه «سبز کلهغازی» از این کارگردان در گروه هنروتجربه با او گپ و گفتی داشتم که در ادامه میخوانید.با این توضیح که در دوره قبلی نمایش فیلمهای کوتاه در هنروتجربه فیلم «قرص برنج» این کارگردان اکران شدهبود.
چند وقت پیش یادداشتی منتشر کردی که در آن داوری نشدن کار بازیگران در جشن مستقل نقد میشد. اتفاق جالب این است که این یادداشت نتیجه داد و امسال بازیگری نیز مورد داوری جشن مستقل قرار گرفت. کمی درباره یادداشت و اینکه بعد از انتشار آن چه اتفاقاتی رخ داد توضیح دهید.
چون امسال خودم در فیلمی بازی نکرده بودم و کاری به عنوان بازیگر در جشن مستقل نداشتم، فکر کردم این بهترین فرصت است که نظرم را نسبت به این موضوع بدهم تا فکر نکنند بهخاطر منافع شخصی خواستار اضافه شدن تندیس بازیگری به جشن هستم. کمی بعد از اینکه یادداشت را نوشتم و انتشار دادم، آقای مسعود امینیتیرانی با من تماس گرفت و از من خواست برای دفاع از یادداشتم به خانه سینما بروم. اینکه اهالی جشن نسبت به یادداشت من عکسالعمل نشان دادند برایم اتفاق بسیار ارزشمندی بود و احساس کردم چقدر کیفیت کاری که انجام میدهند، برایشان اهمیت دارد و برایشان مهم است که سیاستگذاری درستی داشته باشند. به آنها گفتم مگر اینجا سوئد است که به این سرعت به نامه آدم عکسالعمل نشان میدهید و نظر دیگران برایتان مهم است! (میخندد) بعد از آن به خانه سینما رفتم و جلسهای برگزار شد. در این نشست من و هادی علیپناه از اضافه شدن جایزه بازیگری به جشن مستقل دفاع میکردیم ولی آقایان امیر تودهروستا، کاظم ملایی و مسعود امینیتیرانی با آوردن دلایل مختلفی میگفتند که بهتر است این تندیس به جشن اضافه نشود؛ آنها معتقد بودند داوری بخش بازیگری باعث میشود که کارگردانهای فیلم کوتاه برای بیشتر دیده شدن فیلمشان به سراغ بازیگران چهره بروند. ولی من نظرم کاملا برعکس بود. از طرفی نظر شورای سیاستگذاری جشن این بود که اگر قرار است جایزه بازیگری داده شود، باید بازیگران زن و مرد از هم تفکیک نشوند و فقط یک جایزه ویژه برای بازیگری اهدا شود. خدا را شکر نتیجه جلسه این شد که جایزه بازیگری را به جشن امسال اضافه کردند و این گام بزرگی بود. این توجه و دقت نظر نشان میدهد احترام گذاشتن به خواسته فیلمسازان برای اهالی جشن مستقل و برگزار کنندگان این رویداد مهم است و از همینجا مجددا بهخاطر رفتار حرفهایشان از آنها تشکر میکنم.
سه سال متمادی است که برای نگارش فیلمنامه در جشنوارههای فیلم کوتاه نامزد دریافت جایزه میشوی. به نظرت چه ویژگیای در فیلمنامهها باعث شده اینگونه کارهایت به چشم داوران بیاید؟
نمیدانم، شاید بهخاطر این باشد که دوستان بیشتر به عنوان فیلمنامهنویس من را شناختهاند و این باعث شده تمرکزشان را بیشتر روی فیلمنامه فیلمهایم بگذارند. در مورد فیلم جدیدم «سایه فیل» فکر میکردم بیشتر بازیها و کارگردانیاش به چشم بیاید. در این فیلم کارگردانی برای خودم دغدغه اصلی به شمار میرفت ولی برایم جالب بود که باز نامزد فیلمنامه شدم. چون هرکس که تا به حال فیلمم را دیده، بیشتر از بازیها و کارگردانی «سایه فیل» خوشش آمده تا فیلمنامه آن. ممکن است در «سبز کلهغازی» کارگردانی خاصی به چشم نیاید، خودم هم این را میدانم و اتفاقا کارگردانیام در آن فیلم از نظر خودم هم نواقصی دارد ولی در «سایه فیل» خیلی با تمرکز بیشتری روی کارگردانی وقت گذاشتم.مهمترین ویژگی نگارش فیلمنامه در فیلم کوتاه این است که باید در همان دقایق اولیه، برشی از زندگی کاراکترها را در کمترین زمان نشان دهیم تا بشود با آنها همراه شد و همذاتپنداری کرد.
در نگارش فیلمنامه فیلم کوتاه به چه ویژگیهایی بیشتر توجه میکنی؟
قبل از رفتن به دبیرستان وقتی ۱۴-۱۳ ساله بودم، به کلاسهای داستاننویسی آقای محمد محمدعلی میرفتم. بعد به هنرستان تئاتر رفتم. در تمام این سالها علاقه شدیدی به قصهگویی داشتم. در دوران هنرستان مدام فیلم کوتاه میساختیم و من شروع کرده بودم به نوشتن فیلمنامههایی که بشود با امکانات موجود آنها را ساخت. سعی میکردم برای لوکیشنهایی که در اختیارم است فیلمنامه بنویسم. معمولا اینگونه است که یا یک قصه دارم و دغدغههای شخصیام را در آن میگنجانم و یا دغدغه شخصیای دارم که براساس آن قصه مینویسم. دوست دارم موقع نوشتن فیلمنامههایم، خودم از اول، پایان قصه را ندانم و با کشف و شهود به این برسم که آخرش چه میشود. به نظرم مهمترین ویژگی نگارش فیلمنامه در فیلم کوتاه این است که باید در همان دقایق اولیه، برشی از زندگی کاراکترها را در کمترین زمان نشان دهیم تا بشود با آنها همراه شد و همذاتپنداری کرد. اگر در فیلمنامههای بلند کاراکتر را در خانواده، محل کار و زندگی شخصی نشان میدهند، من در فیلمنامههای خودم کاراکتر را فقط در یک موقعیت مثلا در برخورد با خانواده نشان میدهم و سعی میکنم ابعاد شغلی و شخصی او را نیز در همان موقعیت نشان دهم. البته که به همه عناصر نمیپردازم ولی سعیام این است که در طول سه دقیقه اول، حواس تماشاگر را جمع کنم و چیزی در قصه رو کنم که مخاطب جذب شود. البته موافق گروگانگیری تماشاگر نیز نیستم. بیشتر دوست دارم برای تماشاگر جذاب باشد که ادامه فیلم را دنبال کند و به تعلیق حسی بیشتر از تعلیق تکنیکی اعتقاد دارم. این تصور شخصی من است و نمیدانم چقدر درست است. در فیلم کوتاه، پایانبندی خیلی مهم است و طبق قوانین سیدفیلد، میانه در فیلمهای کوتاه باید به نسبت فیلمهای بلند کمرنگتر شود.
وقتی تصمیم میگیری یک فیلمنامه بنویسی چگونه کارت را شروع میکنی؟ آیا کاغذ و خودکار جلویت میگذاری و از صفر تا صد شروع به نوشتن میکنی یا شیوه دیگری داری؟
مدل نگارش من اینگونه است که یک دفتر ۴۰ برگ بر میدارم و اگر مثلا دو کاراکتر اصلی دارم، راجع به هرکدام از آنها ۲۰ الی ۳۰ صفحه مینویسم. البته همه مواردی که مینویسم در فیلمنامهام نمیآید و ممکن است فقط از سه خط این ۳۰-۲۰ صفحه در فیلم استفاده شود ولی خودم باید کاراکترهایم را بشناسم. سعی میکنم حتی جزئیترین چیزها را درباره قهرمانهای فیلمم بدانم. همیشه یکبار قصه فیلم را از اول تا آخر برای خودم تعریف میکنم و بعد شروع میکنم به فکر کردن که چگونه میشود به بهترین شکل این قصه را پیش برد. موقع فکر کردن هم مدام راه میروم. هر وقت خیلی راه میروم مادرم متوجه میشود که دارم روی فیلمنامه جدیدی کار میکنم.(میخندد)
پس بههمین دلیل است که کاراکتر فیلمهایت هم مدام راه میروند و در حال پرسه زدن هستند؟ (با خنده)
(میخندد) دقیقاً، چون یک جا ثابت نشستن برای خودم سخت است و احتمالا از این نظر کاراکترهایم شبیه خودم هستند و به قول تو مدام دارند راه میروند و پرسه میزنند. خیلی روی دیالوگها تمرکز میکنم و سعیام این است که خیلی روان، واقعی و غیرسینمایی نوشته شوند. خیلی از اطرافیانم به من میگویند آدمها در فیلمهایت شبیه خودت حرف میزنند. این از نظر من اشکال نیست چون به نظرم فیلم آدم باید شبیه خودش باشد. دوست دارم که لحن خودم در فیلمهایم باشد. «سبز کلهغازی» برایم مثل یک شعر خندهدار بود که آن را در مورد آدمهای رویاپرداز همچون خودم نوشته بودم. موقع ساخت این فیلم پول زیادی نداشتم و فقط دوست داشتم با چند دوست که در اطرافم بودند، فیلمی را بسازم و درباره تفاوت بین رویا و واقعیت حرف بزنم.
در بازیگری هم نوعی رهایی و راحتی در بازیات است که مخاطب سریع باورت میکند.
نظر لطف توست.تصور من در بازیگری این است که باید در لحظه به دیالوگی که میگویی فکر کنی. با وجود اینکه کتاب و مقالات زیادی در خصوص بازیگری خواندم ولی موقع بازی کردن کمتر توجهی به مباحث تکنیکی دارم. انگار مطالعاتم وارد ناخودآگاهم شده و نمیتوانم به شکل خودآگاه از آن استفاده کنم. همیشه از بازیهای مصنوعی و بد حرص میخورم و دوست دارم موقع دیالوگ گفتن طوری صحبت کنم که تماشاگر احساس کند دارد یکی از دوستان صمیمیاش را روی پرده میبیند. ممکن است خیلیها بر این باور باشند که بازیگری کارش خوب است که بتواند نقشهای مختلف را خوب بازی کند ولی من اینطور به بازیگری نگاه نمیکنم. خسرو شکیبایی یکی از اسطورههای من در بازیگری است. ایشان ممکن است خیلی از نقشها را شبیه هم بازی کرده باشد ولی آنقدر گرم و باورپذیر در همه این نقشها حاضر شده است که هر کسی با او همراه میشود. به نظرم این «گرم بودن» مهمترین چیز است. اگر خسرو شکیبایی همه نقشهایش را هم مثل کاراکتر رضا در «خانه سبز» بازی میکرد باز همه او را باور میکردند. من آنقدر نسبت به او احساس نزدیکی میکنم که انگار آقای شکیبایی فامیلم است، در صورتی که حتی یکبار هم ایشان را از نزدیک ندیدهام ولی گرمای وجود او و راحت بازی کردنش من را به شدت جذب میکند. بهخاطر شدت علاقهای که به بازی خسرو شکیبایی در «خانه سبز» دارم، در قسمتی از فیلم خودم «سبز کلهغازی» یک تکه از این سریال را پخش کردم.
چه شد که خودت «سبز کلهغازی» را کارگردانی و در آن بازی کردی؟
گاهی فیلمنامههایی که مینویسم به شکلی است که فکر میکنم حتما باید خودم جای فلان کاراکتر بازی کنم، معمولا کارگردانی چنین فیلمهایی را برعهده دیگران میگذارم. «سبز کلهغازی» اولین فیلم کوتاه من است که هم در آن بازی کردم و هم کارگردانیاش را خودم برعهده داشتهام. دلیلش این است که یک سری تصورات از فیلمنامه داشتم که دلم میخواست حتما خودم آن را اجرا کنم. البته اوایلش فکر نمیکردم به جز خودم و دوستان اطرافم، شخص دیگری قرار است این فیلم را ببیند و تصور نمیکردم فیلم تا این حد دیده شود. «سبز کلهغازی» برایم مثل یک شعر خندهدار بود که آن را در مورد آدمهای رویاپرداز همچون خودم نوشته بودم. موقع ساخت این فیلم پول زیادی نداشتم و فقط دوست داشتم با چند دوست که در اطرافم بودند، فیلمی را بسازم و درباره تفاوت بین رویا و واقعیت حرف بزنم. اصلا فکرش را نمیکردم که این فیلم به جشنواره برود و تا قبل از موفقیتهای آن، فیلم را کاملا شخصی دیده بودم. در کارگردانی «سبز کلهغازی» تمام تمرکزم روی بازیگردانی بود تا کارگردانی صحنه. تصورم این بود که دوربین فقط باید حرفهای این دو کاراکتر را انتقال بدهد و نه چیز دیگر. در «سبز کلهغازی» بازیگردانی را یاد گرفتم اما تصاویر در این فیلم حامل پیام خاصی نبودند. ولی در «سایه فیل» سعی کردم در کنار بازیگردانی، بیشتر روی تصاویر تمرکز کنم. تلاشم این بود که قاببندیها و انتخاب حرکت دوربین بتواند در راستای حرف اصلی فیلم عمل کند. به طوری که اگر قرار باشد فیلم را بدون صدا ببینیم، باز هم تصاویر به شکلی باشد که متوجه مضمون فیلم شویم.