[vc_row row_type=”row” use_row_as_full_screen_section=”no” type=”full_width” parallax_content_width=”in_grid” angled_section=”no” angled_section_position=”both” angled_section_direction=”from_left_to_right” text_align=”right” background_image_as_pattern=”without_pattern” row_negative_margin=””][vc_column width=”1/3″][/vc_column][vc_column width=”1/3″][vc_column_text]
جنون شهرت ممکن است بعضی را وادار به رفتارهایی کند که شاید جز کلاهبرداری نتوان برای آن ها نام دیگری گذاشت. فیلم سازی یکی از آن حوزه هایی ست که همیشه در خطر ابتلا به این امر غیر اخلاقی بوده است. یکی از اعضای ایسفا، علی رضوانی، یکی از تجربیات خودش را در این زمینه به اشتراک گذاشته است. با سپاس از صداقت او.
[/vc_column_text][/vc_column][vc_column width=”1/3″][/vc_column][/vc_row][vc_row row_type=”row” use_row_as_full_screen_section=”no” type=”full_width” parallax_content_width=”in_grid” angled_section=”no” angled_section_position=”both” angled_section_direction=”from_left_to_right” text_align=”right” background_image_as_pattern=”without_pattern” row_negative_margin=””][vc_column width=”1/1″][vc_column_text]
شاید بهتر باشد از جایی شروع کنم که دغدغهی بسیاری از هنرمندان و نویسندگان است: سرقت اثرشان. اما در این یادداشت میخواهم بگویم بدتر از دزدیده شدن اثر، دزدیده شدن احساسات انسانها به وسیلهی یک اثر هنری سرقت شده است. اجازه میخواهم با بیان یک تجربهی شخصی توضیح بیشتری را ارائه کنم.
کمی بیش از سه سال قبل من، علی رضوانی، با آقای فیلمساز تازه کاری آشنا شدم به نام اشکان ش. و ایشان خود را ترانه سرای خوانندگانی چون علیرضا عصار، مانی رهنما، معین (همدم)، ابی (این آخرین باره و آلبوم جان جوانی) و چندین خوانندهی سرشناس دیگر معرفی کرد. او گفت به دلیل مسائل امنیتی با نام مستعار افشین مقدم به این خوانندگان ترانه میدهد. طبیعیست برای یک تدوینگر یا صدابردار یا طراح صحنه یا فیلمبردار یاهر کدام از عوامل دیگر تولید فیلم، چیزی بهتر از کار کردن با کارگردانی نیست که خود اهل شعر و ادبیات باشد و در واقع قرار است احساس را خوب بشناسد. ما فیلم کوتاهی را با هم ساختیم. بعدها این کارگردان تصمیم گرفت اولین فیلم بلندش را برای شبکهی نمایش خانگی بسازد و از من دعوت به همکاری کرد. من نیز به این دلیل که دربارهی شعرهایش و ادبیات بسیار با هم صحبت میکردیم، بیهیچ شکی کار با ایشان را قبول کردم. جالب است بگویم وقتی ترانهی ایشان با صدای یک خواننده ی معروف خوانده شد و به گفتهی خودش با نام افشین مقدم وارد بازار شد، تعدادی از عوامل در پشت صحنهی همین فیلم، سر بر شانهی آقای اشکان ش. گذاشته و تحت تأثیر این ترانه اشک میریختند و از این که ترانه را در حضور شاعرش میشنیدند چندین برابر لذت میبردند. خاطرم هست در آن روزها جناب اشکان ش. میگفتند که خوانندگان لس آنجلسی بخشی از پول ترانههایش را نپرداختهاند و نیز ادارهی ارشاد وی را برای همکاری با این خوانندگان مبلغ بیست و پنج میلیون ریال جریمه کرده است.
نه تنها من، که تمام عوامل و بازیگران در این پروژهها حرفهای ایشان را باور کرده بودند. فهم دروغهای اشکان ش. هم چندان ساده نبود چون افشین مقدم در سال ٩١ در کنار دو همکار دیگر خود دستگیر شد و از آن به بعد گویا چندان در فضای مجازی فعال نبوده است. جالب این که در بسیاری از وبلاگها از آقای اشکان ش. با عباراتی چون «خدای عاشقانهها» یاد شده بود و او در بخشهای مختلف گفتوگوهایش، تمام ترانههایی را که افشین مقدم سروده را به خود نسبت داده بود. حتی خاطرم هست در تله فیلم «شیوا» (با بازی سحر قریشی و حدیث میرامینی) نام ترانهی «این آخرین باره» به صورت دیالوگ با تأکید بسیار از دهان یک بازیگر گفته شده. خاطرم هست در دو سال قبل در سالن آمفی تئاتر ارشاد کرج برای ایشان و مصطفی رحماندوست بزرگداشت همزمانی برگزار شده بود و برادرش ترانهی «این آخرین باره» را خواند که وی به خود منصوب کرده بود.
بگذریم. این ماجراها گذشت و به تازگی، پس از گذشت چند سال همکاری با آقای اشکان ش. بنده از طریق سید مهدی موسوی با افشین مقدم واقعی آشنا شدهام. لازم است بگویم گر چه در میان صحبتها و همکاریهایم به اشکان ش. کمی مشکوک شده بودم، اما نمیدانم چرا با او در ساخت چند فیلم کوتاه و بلند به عنوان فیلمبردار همکاری کردم.
علت طرح این موضوع برای شما این بود که فکر میکنم چنین تجربهی حیرتانگیزی را باید همکارانم بشنوند تا مثل من و دیگر دوستانم، بی مطالعه و تحقیق، احساسشان را در اختیار چنین انسانهای فریبکاری قرار ندهند. فریبکارانی چون اشکان ش. که نمیدانم چه طور با وجدانش کنار میآمد وقتی با احساسات خالصانهی چندین انسان و با احساسات بهترین دوستش (به قول خودش) بازی میکرد. ما که او را به عنوان یک انسان پذیرفته بودیم، اما او چهطور با وجدانش کنار میآمد وقتی بارها با هم دربارهی دزدیهای شاعران و نویسندگان حرف میزدیم، وقتی با هم در اصالت شاعری که از شصتاد زبان زندهی دنیا ترجمه میکند شک میکردیم (غافل از این که ترانهی او را نیز به نام خودش زده بود). چهطور میتوانست در چشمان ما نگاه کند؟ وقتی ترانههای آلبوم جدید مارتیک را در ماشین صفر کیلومتر همسایهاش میشنیدیم، آن تفسیرها را از کجا می آورد؟
جناب اشکان ش.! گمان نکن که من از دشمنی این چیزها این خاطرات را نقل میکنم. ما زمانی از هم جدا شدیم که سینمای مورد قبولمان با هم فرق کرد. تو در مسیر صداقت، خیانت را پیش گرفتی ولی ما هنوز باور داشتیم که شاید این شعرها از خودت باشد. چند روزی هست که دیگر باور نمیکنیم و خوشحالم که دست تقدیر مرا با ترانهسرای واقعی اشعاری آشنا کرد که تو به خاطر آنها به خودت لقب «خدای عاشقانهها» را دادی. راستی یادم آمد که چهقدر دربارهی فیلم «کلوزآپ» کیارستمی حرف میزدی و چقدر از حسین سبزیان گفتی و ما غافل بودیم از این که تو خود سارق هویت دیگری هستی.
من وظیفهی خود میدانم (و نیز نمیخواهم مدیون آیندگان باشم) تا به خاطر همکاری با چنین شخص دروغینی از تمام همکاران سینماگر، جامعهای که این فیلمها را دیدند و به خصوص از افشین مقدم عذر خواهی کنم و از همهی همکاران و هنرمندان تقاضامندم اگر کسی به بهانه و با بهانهی ادبیات خواست توان شما را به کار گیرد، بیشتر تأمل کنید و اصالتش را کشف کرده و بعد همکاری کنید. میدانم که غم نان نمیگذارد، ولی بیایید تلاش کنیم تا شاید بتوانیم ریشهی سرقتهای ادبی و هنری را کم توان کنیم.
من وظیفهی خود میدانم (و نیز نمیخواهم که مدیون آیندگان باشم) و به خاطر همکاری با چنین شخص دروغینی از تمام همکاران سینماگر، جامعهای که این فیلمها را دیدند و به خصوص از افشین مقدم عذر خواهی می کنم.
علی رضوانی[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]