سکانس یک.
 سال ۱۳۷۳. نجف آباد اصفهان. سر صحنه فیلم کوتاه «شب» ساخته مسعود امینی تیرانی.
 پدر و مادر فیلمساز نقش کوتاهی در فیلم بازی میکنند.
 روز. داخلی. خانه مرد.
 پدر به دنبال شناسنامه است و سراغ آن را از زن میگیرد.
 مادر: …باید سالها پیش مرده باشیم…
 سکانس دو.
 نوروز ۱۳۷۴. نجف آباد. خانه پدری مسعود.
 روز. داخلی. دید و بازدید عید.
 مادر با نگاهی گرم پذیرای ماست. لبه تختش در گوشه اتاق نشسته است. کم حرف و مهربان تعارف میکند.
 سکانس سه.
 سال ۱۳۹۲. اصفهان و تهران.
 اصفهان. روز. داخلی. خانه پدری. خواب.
 خانه ساکت و خالی است. دوربین درون خانه و اتاقها سرک میکشد. کسی نیست، ولی صدای آرام مادر شنیده میشود، دوربین او را پیدا نمیکند.
 صدای مادر: مسعود، مامان دنبال چی میگردی؟
 مسعود: چرا کسی خونه نیست؟ تو کجایی؟ بابا؟ بقیه کجان؟
 دوربین داخل اتاق، کنار تخت خالی مادر، عکس او را پیدا و در قاب میگیرد.
 صدای مادر: اومدند به من سر بزنند، تو هم بیا، کمی پیشم بمون.
 ادامه / زمان حال. بیداری.
 تهران. تاریک، روشنای صبح. داخلی. خانه مسعود.
 بسته چهره مسعود در خواب.
 صدای مادر: مسعود، کجایی مامان؟ مسعود!
 مسعود (به آرامی چشم باز میکند): خواب مامان رو میدیدم. (چشم میبندد) بریم اصفهان سر خاک!
 سکانس پایانی.
 روز. داخلی. انجمن فیلم کوتاه ایران.
 جمعی از هنرمندان صنف، در گفت و شنود با هم، دربارهی مسعود امینی تیرانی…
 مسعود امینی عزیز،
 جز مهربانی، آرامش و سکوت همراه با درد، از مادر، در یادم نمانده است.
 و با احترام به پدر گرامیات که بزرگوارانه و عاشق، سالها در کنار مادر بود و این روزها به گمانم سخت تنها و غمگین است…
 دوستان و هنرمندان انجمن فیلم کوتاه ایران را در تنهایی سوگ مادرت شریک بدان.
 غم سنگین رفتن مادر مهربانت را به تو، پدر ارجمند و برادران گرامیات، تسلیت میگوییم و برای آن عزیز آرام گرفته، رحمت و آمرزش میطلبیم.
سعید پوراسماعیلی. تیر ماه ۹۲
 
 





