در سالهای اخیر بسیاری فیلم کوتاه را محل آزمایش خود برای ساختن فیلم بلند سینمایی قرار دادند و فیلم کوتاه را همچون آزمونی برای ورود در سینمای حرفهای فرض کردهاند. اگرچه فیلم کوتاه میتواند فرصتی برای تمرین فیلمسازی باشد، اما هویت اصلی فیلم کوتاه در این برخورد آزمایشی نیست. فیلم کوتاه، بالقوه قالبی موجز و مناسب برای بیان اندیشههای نو و خلاقانه است. قالبی که اجازه میدهد روشهای نوینی را در چهارچوب سینما تجربه کنیم. اما اگر جریان متداول و دراماتورژی (Dramaturgy) مرسوم در ساختار فیلم بلند سینمایی را تنها به واسطهی مدت زمان کوتاه کنیم، اگرچه فیلم کوتاه ساختهایم، اما درستتر آن است که بگویم فیلمی سینمایی را کوتاه کردهایم . از این منظر فیلم کوتاه از آنجا که دغدغهی اکران ندارد و معمولاً با هزینههای بسیار کمتری نسبت به یک فیلم بلند سینمایی ساخته میشود، میتواند با ساختاری تجربه گرا (Experimentalism) راه گشای روشهای بیانی تازهای در سینما باشد. با این وصف، فیلم کوتاه میتواند از روش قصه گویی معمول فیلم سینمایی گریخته و چهارچوب مناسبی برای ایدهها و روشهای نوین قصهگویی در سینما باشد. به عبارت دیگر جریان فیلمسازی کوتاه، مناسبترین بستر برای گریز از روشهای تکراری و شیوهی معمول فیلمسازیست، زیرا فیلم به مثابه هنر، قرار نیست ما را تنها با روایت داستانهایی از زندگی رو به رو سازد که در این صورت میتوان به برخی فیلمسازان با تجربه، مدام قصههایی را برای نمایشی کردن آنها سفارش داد که البته در سینما به شکل متداول آن چنین هم میشود. اما آنچه سینما را متحول و مخاطب را با شیوههای بیانی تازه رو به رو ساخته در حقیقت همان سینمای تجربیست که به دست فیلمسازان جسور و دانشمند در گسترهی فیلمسازی فیلم سینمایی، انیمیشن ، کوتاه و مستند تجربه میشود. به دیگر سخن، سینمای امروز جهان محصول فیلمسازانی است که در گونههای مختلف سینما آثار بدیع و خلاق به وجود آوردهاند، سینمای قصهگو در بهترین نوع آن، تکرار نمایشی روایتی از زندگیست که به درستی تصویر شده است. هزاران فیلم سینمایی با این ساختار قصه پردازانه ساخته شده که معمولاً مانند کتاب قصهی مصوری آن را ورق زدهایم . اما آنچه درگاههای جدید و تازهای جلوی چشمان ما گشوده روایتهای غیر معمول و خلاق بوده است. روایتهایی که به خاطر تازگی در شیوهی بیان، بیشتر از پیش ذهن را معطوف خود کرده است. روشهای بیانی تازه اگر قرار باشد، درست طراحی و پردازش شود که در عین حال بتواند اثر گذار هم باشد، کار دشواریست و نه تنها مستلزم شناخت از روشهای معمول دراماتورژیست، بلکه نیازمند فکری خلاق برای اختراع روشهای بیانی تازه است.
خوشبختانه در سالهای اخیر در کشور خود ما علیرغم سیطرهی سینمای کلیشهای که هیچگاه در عرصههای جهانی و در برخورد با مخاطب موفق نبوده است، فیلمسازان جوانتر دست به تجربههای نوینی چه در قالب فیلم کوتاه و چه در قالب فیلم سینمایی یا مستند زدهاند که همهی معیارهای سینمای به اصطلاح بدنه را برهم زده است و هم در برخورد با مخاطب موفق بوده و هم در عرصههای بینالمللی درخشش داشته است.
حال دیگر زمان آن رسیده است که بیشتر از این وقت را از دست ندهیم و روی آن سینمای به اصطلاح بدنه که هرگز به شکل منطقی با مخاطب عام هم ارتباط برقرار نکرد و حتی هزینههای تولید و تبلیغ خود را بدون کمکهای دولتی به دست نیاورد بیش از این سرمایهگذاری نکنیم. به راستی آنچه همواره موجب افتخار سینمای ایران چه در داخل و چه در عرصههای جهانی بوده است همان سینمای خلاقی بوده که به واسطهی فیلمسازان اندیشمند و نوگرا به وجود آمده است. دیگر زمان آن فرا رسیده تا مدیریت سینمایی کشور و تهیهکنندگان مسیر فرسودهی فیلم قصهپردازانهی فارسی را کنار بگذارند. آگاه باشند که مخاطب آنها دیگر متعلق به نسل قبل نیست، مخاطب سینما تغییر کرده است. تکنولوژی روز، فیلمهای خارجی قوی، دیگر مجالی برای آن که ادای سینمای گذشتگان و خارجیها را در بیاوریم نمیگذارد. از این پس، بیش از پیش اهمیت سینمای ایران به فیلمسازان تجربی و خلاق است.
این یادداشت در شمارهی ۲۹۲روزنامه صبا – چهارشنبه سوم تیر به چاپ رسیده است.